Tuesday, July 2, 2013
Sunday, May 5, 2013
به من ایمان بیاور
گاهی به من وحی میشود
باور کن
گاهی که در حوضچهی تنهایی خوابیدهام
و بدنم خیس از نوازش ماهیهاست
ناگهان چیزی در درونم میلرزد
چیزی بند بند اجزای روحم را به بازی میگیرد
و قلبم لبریز میشود از احساسی گرم
حسی شبیه بوسیدن تو در باران
اگر این وحی نیست
پس چیست؟
میدانم
میخواهی بگویی
من که عصای جادویی ندارم
من که روی قالیچهی هیچ ابری پرسه نزدهام
یا هیچ سیارهای را به اشارهای دو نیم نکردهام
اما
مگر ندیدهای که هزار بار
در آتش نگاه تو خاکستر شدم و
دوباره برخاستم؟
نفهمیدهای که در طوفان بیحوصلهگی نگاهت
با قایقی مملو از لبخندهای کودکانه
تمام گونههای عاشقی را نجات دادهام؟
احساس نکردهای که هر صبح
با شاخهای از نسترنهای سپید
در رود نیل مواج گیسوانت
راهی باز میکنم برای باد؟
نشنیدهای که هزار واژهی رو به مرگ را
تنها با ذکر نام تو شفا دادهام؟
اگر اینها نشانه نیست
پس چیست؟
من پیامبری هستم
که بزرگترین معجزهام سرودن توست
به من ایمان بیاور
آری
به من ایمان بیاور
تا من رستگار شوم...
Saturday, May 4, 2013
در مورد کتاب بعد از ظهر غمگین
«بعد از
ظهر غمگین» داستان پاره پارهی یک سفر است، از جایی که «حول حالنا میخوانیم و در
باغچهمان هیچ سبزینهای نخواهد رست» به غربتی که در آن «ثانیهها هم بیرحمند». مهاجرتیست
که در آن «ریلهای بازگشت را شبانه دزدیدهاند» به جایی که «دلتنگی در چمدانی در
گوشهای اتاق میروید» و هنوز هم «آواز زنجیرها شنیده میشود». «بعد از ظهر غمگین»
یک احساس معلق است از عشق، احساسی که جایی در لابهلای این مهاجرت ناگزیر جامانده
است و گرچه «مقصد جائیست فارغ از آغوش عشق» اما هنوز هم «درجایی که نمیدانیم
کجاست/ رو به تمام آینهها لبخند میزند». «بعد از ظهر غمگین» فریاد نیست، اعتراض
خاموشیست به «مه و خاکستر»، اعتراضی امیدوارانه که گرچه در آن «آوار آوار ابر است
و فقدان پرنده» اما عاقبت «روزی کودکان با شعرهای آن درناهای سپید خواهند ساخت».«بعد از ظهر غمگین» مجموعه شعر منتشر شده «علیرضا
شمس» است که شامل 40 قطعه شعر سپید در 86 صفحه میباشد. این کتاب از طریق سایتهای
lulu، Amazon و نشر ناکجا
قابل تهیه است.
Tuesday, January 15, 2013
((از همین جا))
از
همین جا تا دوباره دیدنت
بیخیال
شب
که
خیمه زده روی چارچوب آسمان
بیخیال
باد
که میلرزاند
دل تمام برگهای زرد را
بیخیال
باران
که
امان نمیدهد به زندگی بی چتر
از
همین جا تا صبح، تا دیدار
تا
عاشق شدن
تا تو
که
ارمغان آفتابی در این روزهای یخ زده
Subscribe to:
Posts (Atom)