Sunday, October 12, 2014

من ماه بودم

از چشم تو شعری فروافتاد و غلطید
در دفترم خون شد، به هر دیوار پاشید

گفتم که از چشمت حکایت‌ها نویسم
دنیا تو را گم کرد، دستم باز لرزید

با صبح از بی‌خوابی و کابوس گفتم
نام تو را بردم، به من، دیوانه خندید

با باد گفتم عطر گیسویش رها کن
سرخورده شد، زوزه‌کشان در شهر پیچید

گفتم به باران از دل من کی بباری؟
رگبار شد، از گفته‌ام انگار ترسید

من ماه بودم، در مدارم سنگ افتاد
از بخل کیوان، مشتری یا تیر و ناهید

بوسیده‌ام من گونه‌ات را دست بردار
از این همه ناز و ادا، انکار و تردید

از اول قصه تو بودی، من نبودم
بودی ولی آخر تو را تقدیر دزدید


No comments:

Post a Comment